مسؤولی که صندلیش جعبه استوانهای بود/ شهید بوشهری که ستاره سهیل شد+ عکس
تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۴۶۱۹۱
خبرگزاری فارس - بوشهر، فاطمه مظفریپور: تلفن را بعد از چند بوق بر میدارد؛ موقع حرف زدن صدایش با اندوهی به گوشم میرسد؛ شاید هم غباری از خستگی این مرد ۶۱ ساله بود؛ مردی که بازمانده از دل بوی باروت و غبار آتش جنگ است و در ابتدای کلام، التیام درد بازماندن از رفقای شهیدش را با این جمله شروع میکند: «من از اون تاریخ عجیب برگشتم تا رسالتم، روایت کسانی باشه که زندگیمون از امتداد جان دادن اونهاست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رفاقتم از توپ دولایه شروع شد
آوازه محمد را تمام اهل محل شنیده بودند اصلا مگر میشد در گناوه (بندر گناوه از توابع استان بوشهر) حرف از مقاومت باشد اما نام سردار محمدجعفر سعیدی، نُقل آن نباشد! در بحبوحه شروع جنگ مثل هر نوجوان دیگری، کار ما هم بازی با توپ دولایه پلاستیکی وسط گرمای آفتاب جنوب در کوچه پس کوچههای شهر بود اما از یک روز به بعد، من و رفقایی که تا دیروز دلمان به توپ دولایهمان خوش بود، کارمان از بازی، به ایستادن پشت در اتاق آقا محمد رسید.
دل را به دریا زدم
بالاخره یک روز آب دهانمان را قورت دادیم و به مسجد محل رفتیم و در اتاق قرارگاه آموزشی آقا محمد را کوبیدیم؛ با اولین صدای تق تق کوبیدن در، آقا محمد در را گشود و ما با مردی با هیکل یک کماندو، رو به رو شدیم، در اولین ملاقات صورت سفیدش زیر محاسن خرمایی رنگش پنهان شده بود و اما لبخندی که بر لب داشت ما را به داخل قرارگاه آموزشی او برد.
سردار شهید محمد جعفر سعیدی؛ اولین نفر از سمت چپ، ایستاده است.
میدونین جنگیدن یعنی چی؟
محمدآقا اگرچه در را روی چند نوجوان دبیرستانی گشوده بود اما باید از همت و شجاعت ما اطمینان حاصل میکرد؛ پس گفت: «حواستون به سن و سالتون هست؟ میدونین جنگیدن میون صدها تن که گلولههاشون مستقیم به سمت شما میاد یعنی چی؟» پاسخش را جوری دادم که خیالش از خودم و رفقایم راحت شود. پس اطمینان او به چند نوجوان، مقدمه شروع کلاسهای آموزشی برای ما و قرار گیری آقا محمد در کسوت استاد بود.
هر شب سر ساعتی که آقا محمد برایمان مشخص کرده بود سر کلاس حاضر میشدیم تا آقا محمد را از خود ناراضی نکنیم. راضی نگهداشتن او زیاد هم سخت نبود فقط کافی بود که طبق قاعده او و ارزشی که برای زمان داشت، اول وقت سر آموزشها حاضر میشدیم. کلاسهایمان با آموزش اسلحهشناسی، رزم مقدماتی، تیراندازی و دفاع شخصی ادامه پیدا کرد اما تمام این دانش نهفته در وجود آقا محمد بنظرم با محرکی دیگر امتداد پیدا میکرد؛ چون مهری که در کلامش بود، اندک ترسی که از ابهت مردانهاش سرچشمه میگرفت را از یاد میبرد و جاذبهای در کلامش ایجاد میکرد که ما نوجوانان را پای حرفهایش مینشاند.
تصویری از آقا محمد جعفر(سردار شهید محمد جعفر سعیدی)
زمان آزمون ما هم رسید
هر روز سر کلاس عملی در انتظار شنیدن آیه یا حدیثی بودیم که از زبان استاد شنیده میشد و همان یک جمله ابتدایی او برای ما کافی بود تا انگیزه مبارزه را در دل چند نوجوان آبیاری کند. چند روزی از آموزشهای ما در جوار محمدآقا نگذشته بود که خبر اشغال شهرهای مرزی به گوشمان رسید، حالا زمان آن رسیده بود تا ما آنچه را که از استاد خود فراگرفته بودیم در زمینهای آتش دیده جنوب به کار ببندیم و مردم خود را از تجاوز دشمن نجات دهیم.
خود را به محل کار آقا محمد رساندم و پرسان پرسان اتاق فرمانده خود را پیدا کردم. با وارد شدنم به اتاق آقا محمدی که همه مجذوب هیبت مردانه او بودند، از پشت میزش بلند شد و روبه روی شاگرد خود ایستاد و مرا در آغوش گرفت، محمد آقایی که در قرارگاه آموزشی مسجد محله ما لُب کلامش، سخن حضرت امام بود، خود نیز در پستوی آن اتاق سه در پنج، پشت یک میز قدیمی رنگ و رو رفته، به جای صندلی روی یک استوانه فلزی نشسته بود و اینطور درس تواضع را از مکتب حضرت امام به نمایش گذاشته بود.
آخرین نفر، نشسته؛ تصویر دیگری از آقا محمد
عباس، خانوادت راضی هستن؟
وقتی از آغوشش جدا شدم، درخواستم را به او گفتم، محمدآقا که شاید در چشم همه رزمندگان به دنبال برق دلدادگی به وطن بود، پس از آنکه ثانیهای در چشمانم زل زد گفت: «عباس، خانوادت راضی هستن؟ خم به ابروی خانوادهات نیاورده باشی؟» خیالش را از رضایت خانوادهام جمع کردم و سرانجام با دست گرمی که بر شانهام نشست مهر قبولی را به دستم داد.
شاید بیشتر ما تصویری که از اعزام رزمندگان به خط داریم، ایستادن چند مینیبوس و استقبال گرم خانوادهها با کاسهای آب برای بدرقهاست اما اعزام ماهایی که جزو اولینها بودیم بدون آغوش گرم خانواده بود بنابراین مجبور بودیم طبق آنچه که فرمان گرفته بودیم در دل شب، درست زمانی که روز به نیمه شب کشیده میشود خود را به مقر سپاه میرساندیم، پس چنین کردیم.
تصویری از حضور سردار شهید سعیدی در نماز جماعتی که در بحبوحه جنگ برگزار شد
محمد آقا از اولین پایهگذاران تشکلهای مردمی بود
ما در قالب چهار گروه صد نفره آماده اعزام شدیم در این بین سن هیچ کدام از ما مبارزان اعزامی از ۲۵ سال تجاوز نمیکرد. قرار بود ما نوجوانان، آزمون مرد شدنمان را در برابر توپ و تانک به سرانجام برسانیم. اما آنچه که شانس ما برای پیروزی را میگرفت این بود که سپاه در آن زمان تشکیلات و ساماندهی کنونی خود را هنوز به دست نیاورده بود ولی ما دلخوشیمان به امثال محمدآقاهایی شبیه به سردار محمدجعفر سعیدی بود که پایههای اولین تشکیلات مردمی را بدون پشتوانه خاص مادی، بنا نهاده بود. دلخوشی ما صدای رسای آقا محمد، زمان شروع کلاس با نوای ملکوتی قرآن کریم بود و توصیههای حضرت امام(ره) که از زبان او شنیده میشد.
نیمه شب پس از آنکه امر سازماندهی نیروها به اتمام رسید، هر رزمنده زیر نگاه آقا محمد، بهصورت انفرادی خود را به گاراژ مسافربری رساند و در آخر با مینیبوسی که با هم گرفتیم، خود را به نزدیکی خط در مقر رساندیم.
راههای ورود به شهرهای مرزی کامل بسته شده بود و هر فرد عادی نمی توانست پا در منطقه بگذارد؛ مدتی از حضور ما در جبهه میگذشت که من و رزمندهای دیگر برای شناسایی خط دشمن راهی شدیم؛ پس از آنکه با استتار در میان خاک و گلولای توانستیم خط را شناسایی کنیم، در هنگامه شب، آتش دشمن فوران کرد پس ما مجبور به ماندن در جوار خط دشمن شدیم.
شهید سعیدی، در نزدیکی خط دشمن
اتراق در همسایگی دشمن!
آن شب طاقتفرسا، ما در کنار دشمن اتراق کردیم و با رسیدن نیروها، توانستیم به عقب برگردیم اما آنچه که کام من را در آن عملیات تلخ کرد این بود که همان شب آقا محمد از راهی که حتی سردمداران سپاهی به سختی میتوانستند از آن عبور کنند، او خودش را به رزمندهها رسانده بود تا وضعیت نیروهایش را بررسی کند.
آقا محمد در شهر خودش چنان درگیر سازماندهی رزمندهها بود که وقت سرخاراندن هم نداشت پس هیچ کس فکرش را نمیکرد که سردار محمدجعفر سعیدی یا همان آقا محمد ما در دل نیمه شب فقط برای جویا شدن احوال بسیجیان خود، به دل خط بزند اما شجاعت و مسؤولیت پذیری آقا محمد، او را به دل دشمن کشاند.
امروز حسرتی عمیق بر جگرم خانه دارد که ای کاش من هم در آن نیمه شب میتوانستم حضور سردار را درک کنم؛ این حسرت زمانی برایم کمی تحمل پذیر شد که در سال ۱۳۶۵ برای اسم نویسی مجدد به سپاه رفتم و ناگهان در بدو ورود در خیل جمعیت صدها نفری، چشمم به آقا محمدجعفر افتاد، او هم با دیدن من در آن اوضاع، به طرفم آمد و من را به آغوش کشید. گفتم: «آقا خیر باشه.»، گفت: «نوبت من هم رسید. دیگه برگشتی در کار نیست؛ عباس، شاید این آخرین اعزامم باشه.»
شهید سعیدی در کنار فرزندش
دیگر برگشتی برایم نیست!
پس از آن نام نویسی و اعزامها، آقا محمد جعفر، در گردان حضرت ابوالفضل(ع) ناوتیپ ۱۳ امیرالمومنین(ع) استان بوشهر به عنوان معاون گردان در محور عملیاتی کربلای ۴ در جزیره سهیل عراق مستقر شده بود که در هنگامه عملیات، به او گفتند که باید جان خود را به عنوان معاون گردان حفظ کند و زیاد به خط نزدیک نشود اما آقا محمد گفت: «میخواهم رودر رو با دشمن بجنگم، من اگر مسؤول این نیروها هستم پس خودم باید در کانون مبارزه باشم.»
سردار محمدجعفر سعیدی، یا محمد آقای پر هیبت ما، در همان عملیات نام ستاره سهیل را به خود گرفت زیرا پیکر مطهر آقا محمدجعفر پس از شهادت در محور عملیاتی کربلای ۴ و در جزیره سهیل، پس از ۱۰ سال به کشور بازگشت و پیکر خونینش، خاک گلستان شهدای گناوه را عطرآگین کرد. او در روزهای گذران عمرش عهدهدار مسؤولیتهای فراوانی در دفاع مقدس از جمله جانشین فرمانده سپاه گناوه، فرمانده سپاه بندر ریگ، سرپرست و جانشین فرمانده سپاه جریزه خارگ و جانشین فرمانده سپاه دشتی بود.
به گزارش فارس، سردار محمدجعفر سعیدی، در سومین روز از تیرماه ۱۳۳۴ در روستای «احشام قایدها» شهرستان دشتی استان بوشهر نور دیده دیار خود شد و اکنون این سردار شهید از سوی سپاه امام صادق (ع) بوشهر به عنوان شهید شاخص سال ۱۴۰۲ این استان برگزیده شده است.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: محمد جعفر سعیدی شهدای شاخص بوشهر شهدای بوشهر فرمانده سپاه سردار شهید جعفر سعیدی محمد جعفر آقا محمد پس از آن نیمه شب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۴۶۱۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رقابتهای انتخابی جامجهانی ووشو ۲۰۲۴ / سهیل موسوی به مدال طلا دست یافت
به گزارش گروه ورزشی ایسکانیوز، رقابتهای انتخابی جامجهانی ووشو ۲۰۲۴ از صبح روز گذشته (چهارشنبه) با حضور بیش از ۳۰۰ شرکتکننده از ۳۸ کشور جهان به میزبانی شهر جیانگیئن در کشور چین آغاز شد و ملیپوشان کشورمان امروز نیز برابر حریفان خود قرار گرفتند.
بیشتر بخوانید: ۲۰ تیم صعودکننده به جام جهانی۲۰۲۴در وزن ۷۰- کیلوگرم، محسن محمدسیفی پس از اینکه در دور نخست با قرعه استراحت روبهرو شده بود، درمرحله دوم مقابل نماینده هنگکنگ به برتری دست یافت و راهی فینال شد.
ووشوکار پرافتخار ایران این بار هم موفق ظاهر شد و در دیدار نهایی حریف سختکوش کرهای خود را شکست داد و طلای این وزن را تصاحب کرد.
همچنین در وزن ۷۵- کیلوگرم ساندای مردان، سهیل موسوی ملیپوش ایران که دیروز برابر رقیبش مراکش پیروز شده بود، امروز در نیمه نهایی حریفی از ترکیه را مغلوب کرد و راهی دیدار نهایی شد.
او در فینال با ارائه یک نمایش دلچسب مقابل ووشوکاری از چین، کشور میزبان به برتری دست یافت و مقتدرانه بر سکوی قهرمانی ایستاد.
کد خبر: 1228413 برچسبها جام جهانی